گلدون

مطالب داغ.تازه .تفریحی و به روز. برای شنیدن موسیقی فلش پلیر را فعال کنید

گلدون

مطالب داغ.تازه .تفریحی و به روز. برای شنیدن موسیقی فلش پلیر را فعال کنید

تولد بهترین

http://www.ashpazonline.com/weblog_photos/zahra1_ashpazonline_weblog_1345395148.jpg

روزی که تو آمدی

شعر نابی بودی

آفتاب و بهار با تو آمدند

روزی که آمدی

طوفان شد و پیکانی آتشین

در نقطه ای از جهان فرود آمد …

و من با تو باور کردم

که می شود هم پای رنگین کمانی در باران قدم زد !

تولدت مبارک
.

http://www.minos.ir/uploads/pc0c4947ab6c4056c3362404ef49a288e7_rfcb2owfy9x9hw26b7s.jpg?1350997204

موثر و صمیمانه برای زندگی امروز

ارتباطات موثر و موفق, برقراری ارتباط با یکدیگر

افرادی که بتوانند ارتباطات موثر و موفقی داشته باشند، احتمالا به موفقیت نزدیک ترند. اما در این میان کم نیستند افرادی که در برقراری ارتباط دچار ناتوانی و نواقصی هستند.

 

عصری که در آن زندگی می کنیم، بی تردید عصر ارتباطات است. همه ما، بخش زیادی از زندگی روزمره خود را صرف ارتباط با دیگران می کنیم و یا به این روابط می اندیشیم.

ادامه مطلب ...

آهسته که آسمان نداند...

یکی بود یکی نبود . مرد تنهایی بود که همه ی کارهایش را خود می کرد ؛ پختن غذا ، شستن ظرفها و لباس ها... او کنار رودخانه لباس هایش را می شست و روی طناب خشک می کرد. اما مدتی بود که تا تصمیم می گرفت لباس بشوید باران می بارید و لباس ها خشک نمی شد . لباس های کثیفش رفته رفته زیاد شد. او فکر می کرد که آسمان با او لج کرده است که تا می آید رخت بشوید باران می بارد.
روزی هوا آفتابی شد و او تصمیم گرفت تا بارانی نشده به بقالی رفته و صابونی بخرد . در راه با خود گفت ، کاش آسمان نفهمد که من می خواهم لباس بشویم وگرنه با من لج می کند . به بقّالی که رسید ، در حالیکه به صابون اشاره می کرد به بقال گفت : یکی از آن بده مرد بقال نفهمید روغن را نشان داد ، مرد گفت : نه ! لوبیا را نشان داد ، مرد گفت نه . خلاصه مرد با دستش صابون را برداشت و گفت ازین ، بقال گفت : پس صابون می خواهی.
مرد آهی کشید و گفت کاش اسمش را نمی بردی الان باز آسمان می فهمد و هوا ابری می شود.
از آن روز به بعد وقتی بخواهند به کسی بگویند که این حرف یک راز است و نباید جایی مطرح شود می گویند : آهسته که آسمان نداند.

خطرناک ترین گذرگاه های دنیا

 تخته هایی باریک با سوراخ ها و پوسیدگی های بسیار که با کابل های زنگ زده سرپا نگه داشته شده و تا چشم کار می کند ادامه پیدا کرده است. این تنها گذرگاه هایی هستند که گاهی بر روی رودخانه ای خروشان و گاهی بر روی پرتگاهی عمیق قرار دارند و با هر حرکت باد از این سو به آن سو می روند.

 با گذاشتن اولین قدم در این گذرگاه ها می توان صدای ضربان قلب خود را شنید. کمتر کسی جرأت عبور از این گذرگاه ها را دارد به غیر از آن دسته ماجراجویانی که به دنبال خطر هستند. آنها قدم در راهی می گذارند که ممکن است هیچ بازگشتی نداشته باشد.


ال کامینیتو دل ری، اسپانیا
«گذرگاه کوچک شاه» نام گذرگاهی در اسپانیاست که در زبان اسپانیایی «ال کامینیتو دل ری» نامیده می شود. این گذرگاه در واقع مسیری متروک در امتداد دیوار ال چورو و دیوار بزرگ سنگی آلور است که به دستور پادشاه برای جابجایی کارگران، خدمه، نیروهای شاه آلفونسوی هشتم ساخته شد، به خاطر اینکه شاه نیز برای عبور از بین این دو آبشار دائما از این مسیر استفاده می کرد این مسیر به گذرگاه کوچک شاه معروف شد.


خطرناک ترین گذرگاه های دنیا,خطرناک ترین گذرگاه های جهان,خطرناک ترین جاده های جها


عرض کل این مسیر کمتر از یک متر بوده و گاهی حتی به کمتر از 50 سانتی متر می رسد. این در حالی است که ارتفاع آن از سطح رودخانه گادالهورس 107 متر است.

ال کامینیتو دل ری به خاطر اتفاقات بیشمار و تعداد کشته شدگان بسیار زیاد آن، خطرناک ترین گذرگاه دنیا لقب گرفته است و به همین خاطر تا سال 2000 عبور از آن ممنوع اعلام شده بود اما ماجراجویانی که تنها به دنبال خطر هستند این هشدارها را جدی نگرفته و باز هم از آن گذر کردند تا اینکه مسیر دوباره ایمن سازی شده و بازگشایی شد. با این حال باز هم نمی توان آن را محلی مناسب برای عبور دانست.

ادامه مطلب ...

خاطراتی از دکتر شیخ

نقل از یک سبزی فروش :ابتدا که دکتر در محله سرشور مطب بازکرده بود و من هنوز ایشان را نمی شناختم. هر روز قبل از رفتن به مطب نزد من می آمد و قیمت سبزیها را یادداشت می کرد اما خرید نمی کرد ، پس از چند روز حوصله ام سر رفت و با کمی پرخاش به او گفتم : مگر تو بازرسی که هر روز می آیی و وقت مرا می گیری ؟ وی گفت : خیر، من دکتر شیخ هستم و قیمت سبزیجات را برای آن می پرسم تا ارزانترین آنها را برای بیماران خودم تجویز کنم .

- روزی مردی از دکتر سئوال می کند: شما چرا با این سن و خستگی ناشی از کار از موتور سیکلت استفاده می کنید؟ دکتر در جواب می گوید :منزل مریضهایی که من به عیادتشان می روم آنقدر پیچ در پیچ است و کوچه های تنگ دارد که هیچ ماشینی از آن نمی تواند عبور کند، بنابراین مجبورم با موتور به عیادتشان بروم .

و آری این اوج عزت انسانی است ، طوری زندگی کند که حتی نام خود را هم به فراموشی بسپارد و بحدی در خدمت مردم و البته برای رضای خالق غرق باشد و پس از مرگ احسان و عظمت کارش آشکار گردد. دکتر شیخ بیش از اینکه دکتر باشد معلمی بود که اخلاق همراه با مهربانی و صفا را به شاگردان و مریدان مکتبش آموزش داد.