ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
اصلا دوس ندارم این مطالب رو بذارم اما اینا واقعیت های جامعه ماست
امیدوارم هر کسی که این مطلب رو میخونه برای تمامی افرادی که مشکلاتی از این دست دارن دعا کنه
«رسانهها نوشتند، در یکی از برجهای شمال پایتخت نمایشگاهی برای فروش مانتوهای گران قیمت از یک و نیم تا 18 میلیون تومان برپا شده است».
اینجا اما، در گوشه ای از شهری که اسمش هم تهران نیست،
پشت کوچههای هر چه آب گرفتگی و گل و شل است،
کمی
آن طرفتر از ازدحام خیابانی که زودتر از همیشه بوی عید و عطر جانماز ترمه
مادر بزرگ را به خود گرفته است، پیرزنی زندگی میکند که دوست دارد شب عیدی
را برای پسر هفت سال به کما رفتهاش یک کیسه ادرار نو بخرد.
«بیبی بلقیس» برایش فرقی نمیکند که مانتو 18 میلیون تومان باشد یا 7500 تومان. او فقط از گران شدن کیسههای ادرار میترسد.
بیبی بلقیس، اصلاً نمیداند پایتخت کجاست.
او دیگر سالهاست که پای تخت «سیدعلی» به انتظار خوب شدن فرزند نشسته است و توسل میخواند.
بیبی بلقیس، این روزها خیلی دلش بارانی است.
همین.
دختری پشت یک ۱۰۰۰تومانی نوشته بود :
پدر معتادم برای همین پولی که دست شماست یک شب مرا به دست صاحب خانمان سپرد...
خدایا!
چند می گیری تا بگذاری شب اول قبر ،قبل از اینکه تو سوالی از من کنی
من از تو بپرسم... چرا؟؟!!!
خیلی غم انگیز بود!