گلدون

مطالب داغ.تازه .تفریحی و به روز. برای شنیدن موسیقی فلش پلیر را فعال کنید

گلدون

مطالب داغ.تازه .تفریحی و به روز. برای شنیدن موسیقی فلش پلیر را فعال کنید

کمی تفکر


“عابد و ابلیس”

 

 

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند :

فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند !

عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند…

ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت :

ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!

عابد گفت : نه، بریدن درخت اولویت دارد…

مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند، عابد بر ابلیس غالب آمد

و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.

ابلیس در این میان گفت : دست بدار تا سخنی بگویم،

تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است،

به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛

با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است …

 

عابد با خود گفت : راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم

و آن دیگر هم به معاش صرف کنم ، و برگشت…

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت ،

روز دوم دو دینار دید و برگرفت ، روز سوم هیچ پولی نبود!

خشمگین شد و تبر برگرفت و به سوی درخت شتافت …

باز در همان نقطه ، ابلیس پیش آمد و گفت: کجا؟!

عابد گفت: می روم تا آن درخت را برکنم !

ابلیس گفت : زهی خیال باطل ، به خدا هرگز نتوانی کند !!!

باز ابلیس و عابد درگیر شدند و این بار ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!

عابد گفت : دست بدار تا برگردم !

اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟!!

ابلیس گفت : آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی

و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛

ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی...


در همه چیز شریک

سلام  اینم نمونه ی یک زو و شوهر  جالب

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می‌کردند…
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می‌کردند.
بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می‌کردند و به راحتی می‌شد فکرشان را از نگاهشان خواند:
نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند.
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.
یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.
پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد.
سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.
پیرمرد کمی‌نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی‌نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می‌زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می‌کردند و این بار به این فــکر می‌کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی‌توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی‌هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت :  همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم.
مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می‌خورد، پیرزن او را نگاه می‌کند و لب به غذایش نمی‌زند.

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: ماعادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم.
همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می‌توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟
-پیرزن جواب داد: بفرمایید
چرا شما چیزی نمی‌خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید. منتظر چی هستید؟
-پیرزن جواب داد:  منتظر دندانهــــــا!!

مرام


سلام امیدوارم خوب و سرحال باشین
اینم یه سری جمله مخصوص زفقای با مرام خودم



رفاقت غروب بی پایان است که خورشید در حسرت آن می سوزد.
ما کشته ی عشقیم محبت کفن ماست ، پرورده ی عشقیم و رفاقت هدف ماست.

 

 

خوشا آنان که در بازار رفاقت ، رفیق بی وفا مثل تو دارند ، وگرنه نارفیقان زبان باز ، به بازار رفاقت بی شمارند.

 

 

بهترین سلام روی زیباترین بال کبوتران مهاجر تقدیم به تنها محفل رفاقت.

 

 

دستمال خیس آرزوهایم را فشردم همین 4 قطره چکید : زنده باد رفیق بامعرفت.

 

 

دور بودن از عزیزان مشکل است ، امتحان باوفایی در جدایی حاصل است ، گرچه من دورم ز پیشت ای رفیق ، دوریت دریا و یادت ساحل است.

 

 

ما را یک دل از خوبان جدا نیست ، ولی صد حیف خوبان را وفا نیست ، به دوستان دل سپردن کار سهل است ، ز دوستان دل بریدن کار ما نیست.

 

 

ما به لطف هر رفیقی دلخوشیم ، هر رفیقی را نبینیم ناخوشیم.

 

 

خونه دارم سقف نداره ، چراغ دارم نفت نداره ، یه دوست دارم حرف نداره.


 

 

من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم

ادامه مطلب ...

سری دوم


مرا آن دیده ی تر می شناسد

مرا از خویش بهتر می شناسد

به جرم عاشقی ها سر شناسم

مرا از پشت خنجر می شناسد . . .

.

.

.

امروز برای من شرابی ای عشق / هرچند که از پایه خرابی ای عشق

یک لحظه اگر حال خوشی می بخشی / یک عمر برای دل عذابی ای عشق . . .

.

.

.

هیچ رقیبی ندارم

جزء آیینه

که هر روز تو را نگاه میکند

او را هم شکست خواهم داد . . .


ادامه مطلب ...

دست فرمون خانم ها

با سلام ، امروز قصد داریم کلاس آموزش رانندگی رو به مربیگری بانوی جاده ها و در و دیوار !

خانوم (کَتی دست فرمون ! ) رو شروع کنیم

قبل از آغاز کلاس ، سوابق درخشان این خانوم رو برای شما عنوان میکنیم

۱٫ ۵۷ مقام قهرمانی پرواز با اتومبیل

۲٫ ۲۲ نایب قهرمانی پرتاب سرنشینان وسط اتوبان

۳٫ ۱۷ مقام قهرمانی پارک در شرایط سخت

۴٫ ۵ مدال طلای عبور با اتومبیل از موانع

۵٫ ۱۰ مدال نقره پرش از بلوار

۶٫ رانندگی روی دو چرخ

از دیگر مهارت های این بانو میتوان آرایش در حین رانندگی ، پارک سرعتی ، تبدیل اتومبیل دنده ای به اتوماتیک ، سوخت گیری در ۱۰ ثانیه  و …. اشاره کرد ، ضمنا ایشون هرگونه مقایسه خود با مایکل شوماخر رو توهین به خود قلمداد میکند .

خب ، برای آموزش آماده اید ؟ لطفا بر روی ادامه مطالب کلیک کنید .

خب ، اول از همه میشینیم پشت فرمون یه نگاهی بهش میندازیم !



بقیه در ادامه

ادامه مطلب ...