ولنتاین..

ولنتاین به هر کی که عاشقه مبارک....

هر روز عمرم از ديروز بد تره

عمري كه هر نفس بي غم نمي گذره

دلگير و خسته ام، بي روح و ساكتم

نبضم نمي زنه، پلكم نمي پره

مي دونم، امشبم از خواب مي پرم

از گريه ، تا سحر خوابم نمي بره

اين زنده موندنه،بازنده موندنه

بي دوست،زندگي! مرگ از تو بهتره

اون روبروم داره پرواز مي كنه ...

مي بينمش هنوز از پشت پنجره

هي دَس تكون مي دم هي داد مي زنم

اون سنگدل ولي هم كوره هم كره

حتي اگه من از اين عشق بگذرم

قلبم شكسته و از حقش نمي گذره

دوران گيجي و سرگيجه گيت گذشت

محكم بشين دلم اين دورِآخره...

گر شور به دریا زدنت نیست از این پس...

ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یكدله كردن، تو به نیرنگ

گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نكوبم سر سودازده بر سنگ

با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ

من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ

یك روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اكنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ..

..

آنکه رخسار ترا اينهمه زيبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد

آنکه می داد ترا حسن و نمی داد وفا
کاشکی فکر من عاشقِ شيدا می کرد

يا نمی داد ترا اينهمه بيدادگری
يا مرا در غم عشق تو شکيبا می کرد

کاشکی گم شده بود اين دلِ ديوانه من
پيش از آن روز که گيسوی تو پيدا می کرد

ای که در سوختنم با دلِ من ساخته ای
کاش يک شب دلت انديشه فردا می کرد

کاش می بود به فکر دلِ ديوانه ما
آنکه خلق پری از آدم و حوا می کرد

کاش درخواب شبی روی تو می ديد عماد
بوسه ای از لب لعل تو تمنا می کرد

خداحافظ..

خداحافظی درده سنگینیه

...

هاتف غیب...

دوش گفتم: بکند لعل لبش چاره دل؟

هاتف غیب ندا داد که "آری بکند"



اینم از اسمون خونه ما ...

تمنا...

من تمنایم را....

چوب حراج زدم

همه احساسم را

ریختم روی طبق

تا که بفروشمشان ده شاهی...

 

آی.... احساس قشنگ

آی.... احساس لطیف...

ای.... احساس محبت...باور

آی احساس پشیمانی و درد

آی احساس ندامت دارم....

 

آی.... احساس رفاقت و قربت

آی.... احساس حقارت  و نفرت

آی احساس دروغ....

آی احساس خریت دارم....

 

آی.....

احساس به شرط چاقو

ببرید و ببرید....

مفت مفت

همه شان

روی هم

ده شاهی.....



ح ک م

بار آخر ،

من ورق را با دلم بر مي زنم!

بار ديگر حكم كن!

اما نه بي دل،

با دلت، دل حكم كن!

حكم دل :

هر كه دل دارد بياندازد وسط ،

تا كه ما دلهايمان را رو كنيم

دل كه روي دل بيافتاد عشق حاكم مي شود،

پس به حكم عشق بازي مي كنيم

اين دل من!

رو بكن حالا دلت را...

دل نداري ؟

بر بزن ...


مهدیه

بگذار زمین روی زمین بند نباشد

حافظ پی اعطای سمرقند نباشد

بگذار گناه هوس آدم و حوا

بر گردن آن سیب كه چیدند نباشد

مجنون به بیابان زد و... لیلا ولی ای كاش

این قصه همان قصه كه گفتند نباشد

ای كاش عذاب نرسیدن به نگاهت

آن وعده ی نادیده كه دادند نباشد

یك بار تو در قصه ی پر پیچ و خم ما

آن كس كه مسافر شد و دل كند نباشد


آشوب همان حس غریبی ست كه دارم

وقتی كه به لب های تو لبخند نباشد

در تك تك رگ های تنم عشق تو جاریست

در تك تك رگ های تو هر چند نباشد

من می روم و هیچ مهم نیست كه یك عمر...

زنجیر نگاه تو كه پابند نباشد...

وقتی كه قرار است كنار تو نباشم

بگذار زمین روی زمین بند نباشد...


خود حدیث مفصل از این ماجرا بخوان...