گلدون

مطالب داغ.تازه .تفریحی و به روز. برای شنیدن موسیقی فلش پلیر را فعال کنید

گلدون

مطالب داغ.تازه .تفریحی و به روز. برای شنیدن موسیقی فلش پلیر را فعال کنید

روز مادر


با سلام،ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) را  تبریک میگم
یه تبریک ویژه:مادرم روزت مبارک
::: دخترا روزتون مبارک:::

آیتی از خداست معصومه/لطف بی انتهاست معصومه

جلوه ای ازجمال قرآن/چهره ای حق نماست معصومه
اختری در مدار شمس الشموس/یعنی اخت ارضاست معصومه

زائران،یک در بهشت اینجاست/تربتش باصفاست معصومه

از مدینه به قصد خطه طوس/رهروی خسته پاست معصومه
تا زیارت کند برادر خویش/فکر و ذکرش دعاست معصومه
یا مگر اوست،زینب دگری/کز برادر جداست معصومه
گرچه نشکسته سینه و پهلویش/در دلش داغهاست معصومه





هفت بار روح خویش را آزردم

هفت بار روح خویش را آزردم
اولین بار زمانی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی خود را فروتن نشان می داد.
دومین بار آن هنگام بود که در مقابل فلج ها می لنگید.
سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت،آسان را برگزید.
چهارمین بار وقتی مرتکب گناهی شد، به خویش تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.
پنجمین بار آنگاه که به دلیل ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زد،و صبر را حمل بر قدرت و توانایی اش دانست.
ششمین بار که چهره ای زشت را تحقیر کرد، درحالیکه ندانست آن چهره یکی از نقاب های خودش است.
و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است .

حالا بیاین یکمی ارامش بدیم به روح  و جسممون
راهشم دیدن  زیبایی هایه که خدا خلق کرده

معجزه ی عشق


سالها پیش , در کشور آلمان , زن و شوهری زندگی می کردند.آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نمی شدند.یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند , ببر کوچکی در جنگل , نظر آنها را به خود جلب کرد.مرد معتقد بود : نباید به آن بچه ببر نزدیک شد.به نظر او ببرمادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر داشت.پس اگر احساس خطر می کرد به هر دوی آنها حمله می کرد و صدمه می زد.اما زن انگار هیچ یک از جملات همسرش را نمی شنید , خیلی سریع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زیر پالتوی خود به آغوش کشید , دست همسرش را گرفت و گفت :عجله کن!ما باید همین الآن سوار اتوموبیلمان شویم و از اینجا برویم.آنها به آپارتمان خود باز گشتند و به این ترتیب ببر کوچک , عضوی از ا عضای این خانواده ی کوچک شد و آن دو با یک دنیا عشق و علاقه به ببر رسیدگی می کردند. سالها از پی هم گذشت و ببر کوچک در سایه ی مراقبت و محبت های آن زن و شوهر حالا تبدیل به ببر بالغی شده بود که با آن خانواده بسیار مانوس بود.در گذر ایام , مرد درگذشت و …

ادامه مطلب ...

مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!

مرا شبیه خودم مثل یک ستاره بکش!
شبیه من که نشد خط بزن دوباره بکش

مرا شبیه خودم در میان آتش و دود
شبیه چشم و دلم غرق صد شراره بکش

و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلب مرا پاره پاره پاره بکش

و زخم های دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن این قلب بی قواره بکش

بخند!خنده ی تو شعله می زند بر من
بخند و شعله ی من را به یک اشاره بکش

برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکش

ببین ستاره شدم با تو ای بهانه ی من
مرا شبیه خودم!مثل یک ستاره بکش

عصر جمعه

عصر های آدینه حال و هوای عجیبی داره. تو هر شلوغی و بروبیایی هم که باشی، بازم سنگینی و سکوت عصر جمعه رو روی دلت احساس می کنی. اصلا عصر آدینه یعنی دلتنگی. یعنی غریبی. یعنی سکوت. یعنی تنهایی ... صبح های جمعه رنگ و بوی دیگه ای داره، مخصوصا اگه با عشق و عهد و ندبه شروعش کرده باشی، یه جور امید و شوق انتظار تو عمق چشمات برق میزنه. در عوض عصرهای جمعه یه سکوت و سنگینی و دلتنگی سر تا پای وجودت رو پر میکنه. آدم دوست داره همش تو خودش باشه. یه گوشه با صفا گیر بیاره و به آسمون نیلی ذل بزنه. عصرهای روز جمعه برگها ساکت و بی سر و صدا کنار هم آروم میگیرند. درخت ها با متانت و وقار، تنهایی شون و به سیاهی شب پیوند می زنند. باد از هیاهو و هیجان می افته و سر به کوه و بیابون میذاره. پرنده ها هم دیگه شور شوق خواندن ندارن پس یه گوشه تو خلوت زندگی گیر میارن و به آسمون شب زده خیره میشن. حالا اگه به لحن غم زده شون دقت کنی زمزمه سمات رو احساس میکنی. عصر جمعه فرصت مناسبیه که یه گوشه خلوت بشینی و به روزهای از دست رفته عمرت یه نگاهی بندازی. با خودت میگی یه جمعه دیگه هم گذشت.... این جمعه هم مثل جمعه قبل و قبل تر. اما یه فرق کوچک با آدینه های گذشته پیدا کرده اونم یه دلتنگی بیشتر. یه افسوس عمیق تر و یه آه سوزناکتره... با خودت میگی این هفته هم مسافرمون نیومد. حتما آماده نبودیم. از خودت می پرسی، نکنه مسافرمون اومده و دیده خونمون آماده پذیرایی از مهمون نیست و از دم در برگشته..... حالا که دیگه گذشت. گفتن چه فایده ای داره؟ الان تنها کاری که می تونی بکنی اینه که سعی کنی آدرس جاده انتظار رو پیدا کنی و قدم بذاری تو کوچه عاشقی. به اولین کوی آدینه که رسیدی یه تخته سنگ خالی گیر بیاری و بنشینی و ذل بزنی به انتهای جاده. تا بلکه مسافری که منتظرشی از راه سر برسه و اون وقته که دیگه میرسی به آخر جاده انتظار. راه و رسم کوچه عاشقی که بیشتر از این نمی شه. حالا تا آدینه دیگه باید چشمت به انتهای جاده باشه. تا بلکه به حرمت چشمهای منتظرت هم که شده عشقمون از سر کوچه بن بست دل ما هم گذر کنه.... ولی یه قولی هم بده که اگه آدرس جاده انتظار و کوچه عاشقی رو پیدا کردی به بقیه راه گم کرده ها هم نشون بده . ثواب داره به خدا.