با ی آینه های جادو لب گلدونای خالی
پشت شیشه های نازک با ی دنیای خیالی
لای لای لای لای
لای لای لای لای لای لای لای لای
بین خواب و وهم و رویا با مترسکای رنگی
لای پرده های تاریک حبس دیوارای سنگی
لای لای لای لای
لای لای لای لای لای لای لای لای
زندگی با یِ مترسک لمس دنیای محالِه
پسرم چشماتو وا کن آدم آهنی خیاله
رو بِ آب و آینه وا کن
اون دو ماه دیدنی رو ته چاهِ قصه بنداز
غول آدم آهنی رو
. .
.
تا ک تو قفس اسیری حس آزادی کومه
دنیا تو چشم قناری چندتا خط ناتمومه این حباب خواب و بشکن
با ی حسِ فاتحانه دل بده ب این تبسم
پا بزار تو این ترانه
زندگی با یِ مترسک لمس دنیای محالِه
پسرم چشماتو وا کن آدم آهنی خیاله رو بِ آب و آینه وا کن
اون دو ماه دیدنی رو ته چاهِ قصه بندازغول آدم آهنی رو
خوشگل بود داداشی
تورو خدا یه سروسامونی به این نوشته ات بده آدم سرگیجه میگیره نگاش میکنه
همینه که هس می خوای بخواه نمی خواهی هم باید بخوایی