ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کاخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشه حسن خدا را بسوختیم
اخر سوال کن که گدا را چه حاجت است
ارباب حاجتیم
و
زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از ان توست به یغما چه حاجت است
جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج آن جا چه حاجت است
آن شد که بار منت ملاح بردمی
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای عاشق گدا
چو لب روح بخش یار
می داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
حافظ تو ختم کن
که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
سلام داداش خیلی وقته نیومدم وبت چقدر مطلب داره
از کجا شروع کنم خوندن
بازم میام
منتظرت هستیم ریحانه عزیز
شعر های حافظ همیشه نو هستن تکراری نمی شن
درسته افا ابراهیم