پولدارشو

http://1bigbet.org/?referer=9280

سلام دوستان

 

امیدوارم حالتون

 

خوب باشه

 

براتون بهترینارو

 

آرزو دارم.

دیگه دوست ندارم

خانه

خانه

از خيال خود كپري در بيابان بسازيد ، پيش از آن كه خانه اي در ميان باروي شهر بنا كنيد.

زيرا همان گونه كه شما پسين گاهان به خانه مي آييد ، آن سرگشته ي تنها و دور افتاده اي هم كه در شماست باز مي آيد.

خانه ي هركسي همان تن اوست ، گيرم بزرگ تر.

اين خانه در آفتاب مي بالد و در آرام شب به خواب مي رود ؛و خوابش بي رويا نيست.آيا خانه ات خواب نمي بيند؟ و در خواب از شهر به ميان باغ يا فراز تپه نمي رود؟

كاشكي مي توانستم خانه هاي شما را دردست خود گرد بياورم و آن ها را مانند دانه در جنگل و چمن زار بيفشانيم.

كاشكي دره ها كوي هاي شما بودند ، و راه هاي سبز كوچه هاي شما ، و شما يكديگر را در تاكستان ها مي جستيد و با دامن هاي آكنده از عطر خاك مي آمديد.

اما اين ها هنوز ميسر نيست.

نياكان شما از روي ترس شما را بيش از اندازه به هم نزديك نشانده اند.آن ترس چندي ديگر دوام خواهد داشت.تا چندي ديگر باروهاي شهر شما همچنان كاشانه هاي شما را از كشت زارهاتان جدا مي دارند.

حال اي مردمان ارفالس، به من بگوييد ،مگر در اين خانه ها چه داريد؟آن چيست كه در پس درهاي بسته نگاه مي داريد؟

آيا صلحو صفايي داريد، آن انگيزش آرامي كه قدرت شما را آشكار كند؟

آيا خاطره هايي داريد،آن طاق هاي درخشاني كه قله هاي روح را به هم متصل سازد؟

آيا زيبايي داريد،كه  دل را از ساخته هاي چوبي و سنگي به فراز كوه مقدس برد؟

به من بگوييد، آيا اين ها را در خانه هاي خود داريد؟

يا فقط آسايش داريد و شهوت آسايش ،آن موذي نابكاري كه به نام ميهمان به خانه مي آيد و سپس ميزبان و آنگاه خانه خدا مي گردد؟

آري،او رام كننده نيز مي شود،و با چنگك و تازيانه خواهش هاي والاي شما را همچون لعبتكاني به بازي مي گيرد.

گرچه دست هاي ابريشمين دارد، دلش از آهن است.

شما را در خواب مي كند ، ول خود در بالين شما مي ايستد  تا به شرافت تن پوزخند بزند.

حواس سالم شما را به سخره مي گيرد و آن  ها را مانند ظرف هاي شكستني در ميان خار و خس مي گذارد.

به راستي شهوت آسايش شور و شوق روح را مي كشد ، و آنگاه با نيشخندي بر لب در پي جنازه به راه مي افتد.

اما شما ، اي فرزندان آسمان ، اي شما كه در قرار بي قراريد ، به دام ميفتيد و رام مشويد.

خانه ي شما نبايد لنگر باشد ،بايد دكل باشد.

نبايد قشر آبگونه اي باشد كه زخمي را بپوشاند ، بايد پلكي باشد كه از چشمي نگهباني كند.

بال هاتان را جمع مكنيد تا از ميان در بگذريد،سرتان را خم مكنيد تا به سقف نگيرد، نفس تان را حبس مكنيد تا مبادا ديوارها شكاف بردارند فرو ريزند.

در گورهاي كه مردگان از براي زندگان ساخته اند زندگي مكنيد.

خانه ي شما هر چند مجلل و مزين باشد ،راز شما را پنهان نمي دارد و خواهش شما را پناه نمي دهد.

زيرا آنچه در وجود شما نامتناهي ست در كاخ آسمان زندگي مي كند ، كه در و دروازه اش مه صبحگاهي ست و پنجره هايش سرودها و سكوت هاي شب.