گلدون

مطالب داغ.تازه .تفریحی و به روز. برای شنیدن موسیقی فلش پلیر را فعال کنید

گلدون

مطالب داغ.تازه .تفریحی و به روز. برای شنیدن موسیقی فلش پلیر را فعال کنید

انتظار


در دلِ هر باغچه هست مثل گُلی رنگ رنگ
آینه چشم اوست صاف و زلال و قشنگ

خنده مهتاب ازخنده زیبای او

روشنی آفتاب از گُلِ سیمای او

غنچه نگاهش پُر از عطر خوش و نازِ اوست

توی نوکِ چلچله نم‌نمِ آواز اوست

شاپرک و یاکریم از نَفَسش می‌چکد

بوی لطیف نسیم ابر صدا می‌زند

گریه‌کنان: «او کجاست؟

سایه به سایه، دلم در پی آن آشناست!»

چشم جهان، تشنه ازدیدنِ رخسار او

کِی دلِ ما می‌شودتازه به دیدار او؟


انشا یک کودک

نام : کمال 


کلاس :دوم دبستان 


موزو انشا : عزدواج!


هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید


بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.


تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.


حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش


به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید


زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.


در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند.


مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم


ادامه مطلب ...

سربازی رفتن خانوم ها

توجه بفرمایید که این مطلب تنها جنبه طنز داشته و خدای نکرده،قصد هیچگونه بی احترامی به بانوان محترم ایرانی را نداریم…



صبحگاه:
فرمانده: پس این سربازه‌ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

ساعت ۱۰ صبح همه بیدار میشوند…
سلام سارا جان
سلام نازنین، صبحت بخیر
عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی…

صبحانه:
وا… آقای فرمانده، عسل ندارید؟
چرا کره بو میده؟

ادامه مطلب ...

متن احساسی




به خوابهایم سرک نکش وقتی در لحظات  بیداری ام حضور نداری

 

 میسوزم و همه اش تقصیر توست آنهمه فکر عاشقانه
هیزم شدند برای آتش سوختنم!!!



 


مگذارکه جاده های تنهایی از کوچه چشم تو بگذرند ، کسی در این حوالی هنوز منتظر است


دستهایت را که بازکنی...به هیچ جا بند نیستم...سقوط میکنم



هر وقت کم می آورم می گویم اصلا مهم نیست
اما تو که می دانی نبودنت چقدر مهم است....!ا



دستم نمی رسد به این آسمان اما دست تو را که می گیرم
انگار چند ستاره در مشتم پنهان کرده ام


بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست... رواست که چنین بی حساب دل ببری...؟!


روزهای دور از تو را هرگز نخواهم شمرد ، تا همیشه بگویم همین دیروز بود


ادامه مطلب ...

خدای من

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را

که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم

آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی

که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،

من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟..

گفت: عزیزتر از هر چه هست،

اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید

عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی

بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان

چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدایت کردم،

آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،

توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد

بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،

می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.

آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،

تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،

من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی

وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت